افسانه‌های ایرانی

در جست‌وجوی افسانه‌های ایرانی از هرمزگان تا مازندران 

سرفصل‌های مقاله

ایران سرزمین قصه‌ها و افسانه‌های شنیدنی بسیاری است که هر کدام ریشه‌های تاریخی و بومی کهنی دارند. شاید بتوان گفت به تعداد شهرهای ایران، افسانه‌ی قدیمی داریم که هر کدام برای خودشان داستانی شنیدنی و شگفت‌انگیز دارند. گاه سفر فقط گشت‌وگذار در یک شهر نیست؛ بلکه تجربه‌ای شگفت از فرهنگ، باورها و آداب و رسوم مردمان یک منطقه و شهر است. این سفرها معمولا خیلی بیش‌تر در ذهن ما ماندگار می‌شوند و تاثیر عمیق‌تری بر اندیشه ما می‌گذارند. آنچه در ادامه می‌خوانید، سفری شگفت به ۵ شهر و ۵ افسانه ایرانی ماندگار است. 

هرمزگان؛ سرزمین افسانه پری دریایی

مردمان هرمزگان که روزی‌شان را از دل دریا می‌گیرند، موجودی افسانه‌ای به نام «پری دریایی» را خلق کرده‌اند. در باور مردمان هرمزگان، پری دریایی، موجودی است آبزی که نیمی از آن انسان و نیم دیگرش ماهی است. 

البته اینکه ریشه پری‌ دریایی دقیقا از دل هرمزگان برآمده باشد، مشخص نیست چون افسانه‌ها داستان‌هایی شفاهی هستند که سینه‌به‌سینه نقل می‌شده‌اند، پیدا کردن مبدا آن‌ها چندان هم ساده نیست؛ اما در بسیاری از حکایات پری دریایی، افسانه‌ای است که کرانه‌های خلیج فارس برآمده. 

این موجود افسانه‌ای در کنار ساحل می‌ایستد و آیینه‌ای در دستش می‌گیرد و به پیش‌گویی آینده می‌پردازد.

افسانه پری دریایی

در افسانه پری‌ دریایی او توان این را دارد که بخشی از قدرت‌های فراطبیعی خود را به انسان‌ها بدهد. در داستان پری دریایی برخی از ملوانان عاشق پری می‌شوند و حتی با او به قعر دریا می‌روند. 

ردپای پری دریایی را می‌شود در کتاب «نزهت القلوب» پیدا کرد که از آن به‌عنوان «آدم آبی» نام برده شده و او را خوش‌یمن می‌دانستند.


کرمانشاه و دیو کاوه‌بری

کرمانشاه به عنوان یکی از شهرهای تاریخی ایران دارای پیشینه قوی و قابل توجه در ادبیات شفاهی است. در باور مردم کرمانشاه، ایلام و کردستان، دیوی به نام «کاوِرَه‌بَری» وجود دارد که بالاتنه‌اش شبیه انسان و پاهایش مانند بز است. 

این دیو معمولاً همراه با بچه‌ای بر دوش خود به مناطق گرمسیر مهاجرت می‌کند. طبق افسانه‌های محلی، در شب اول پاییز، این دیو به خانه‌های مردم می‌رود تا خوراکی برای سفر خود جمع کند. بانوی خانه باید یک دیگ پر از «آش دانه کولانه» (ترکیب گندم، نخود، عدس، سبزی‌های کوهی و آب قلم) درست کرده و آن را پیش از تاریکی شب در آشپزخانه بگذارد.

افسانه دیو کاوه بری

دیوها باید آن آش را بخورند و هیچ‌کس حق ندارد تا صبح از آن استفاده کند. خانه‌هایی که این رسم را انجام می‌دهند، برکت زمستانه خواهند گرفت، اما اگر این کار را نکنند، از برکت محروم می‌شوند. همچنین گفته می‌شود که اگر کسی قبل از دیوها از آش بخورد، بیمار خواهد شد. 

در شب این رسم، مردم در خانه‌ها می‌مانند و برای محافظت از خود و حیوانات‌شان درها را می‌بندند و از طلوع آفتاب به سلامت عبور می‌کنند. نکته جالب اینکه ردپای آش دانه کولانه در دیگر رسوم کرمانشاه و غرب ایران نیز دیده می‌شود و بسیاری از مردمان این آش را به عنوان آش دندونی می‌شناسند که برای نوزادانی که تازه دندان درآورده‌اند، پخته می‌شود. 

چهارمحال و بختیاری و افسانه ترسناک آستین درازه

مردمان افسانه‌سرای کهن، معمولا افسانه‌های ترسناکی را نیز می‌ساختند! دلیل ترسناک بودن برخی از افسانه‌ها هنوز مشخص نیست اما شاید بتوان گفت به همان دلیل که امروزه فیلم‌های ژانر وحشت، محبوب و پر مخاطب است، احتمالا افسانه‌های ترسناک هم همین کارکرد را داشته و هدفش جلب توجه مخاطبان بیشتر بوده است. 

افسانه آستین درازه

شاید یک دلیل دیگر ترسناک بودن افسانه‌ها، میزان ناشناخته‌های زیادی بوده در دوره‌های قدیم آدم‌ها با آن مواجه بوده‌اند و چون پاسخ علمی برای این ناشناخته‌ها نداشته‌اند، آن‌ها را در قالب افسانه در می‌آوردند.

افسانه آستین‌درازه چیست؟

در باور مردم هفشجانِ چهارمحال و بختیاری، موجودی وهم‌آلود به نام «آستین‌درازه» حضور دارد — شبحی سیاه‌پوش با چهره‌ای نامعلوم و آستین‌هایی به‌غایت بلند. می‌گویند با همین آستین‌ها، کودکان را می‌رباید و با خود به ناکجا می‌برد. بزرگ‌ترها، نامش را زمزمه می‌کنند تا بچه‌ها را از شیطنت باز دارند.

افسانه مردآزما یا مدزما از سیستان تا اراک!

مردآزما از آن دست موجودات افسانه‌ای است که در خیلی از نقاط ایران سفر کرده و سینه‌به‌سینه بین مردمان مختلف چرخیده است که همین گستردگی باور به او نشان از محبوبیت و تاثیر‌گذاری‌اش دارد. ردپای مردآزما را در استان‌های خراسان، سیستان،‌لرستان و مرکزی نیز می‌توان پیدا کرد و به فراخور هر شهر و بر اساس لهجه آن شهر این افسانه نام‌های متفاوتی دارد.

از نام‌های معروف این افسانه می‌توان به نام‌های زیر اشاره کرد:

  • مردآزما
  • مرده‌آزما
  • مَدآزما
  • مرتزما
  • مدوزما
  • مردوزوان 

داستان مردآزما چیست؟

در افسانه‌های مردمی از گوشه‌وکنار ایران، موجودی رازآلود با نام‌هایی چون مردوزوان، مردآزما، مرتزما، و مدوزما شناخته می‌شود. او شب‌ها در بیابان یا کوچه‌های تاریک ظاهر می‌شود، گاه به شکل مردی لاغر و گاه چون شبحی بلندبالا با چشمانی سرخ. اگر کسی از او بترسد، قد می‌کشد، تعقیب می‌کند، و در نهایت به جانش می‌افتد؛ اما اگر نترسی، کاری به کارت ندارد.

گاهی او به صورت حیوانی سخنگو یا توده‌ای پشم فریبنده ظاهر می‌شود، گاه چون زنی زشت‌رو با دندان‌هایی بُرنده. در برخی روایت‌ها، هدفش تنها آزمایش دل و جرات رهگذران است. پیرمردها، کشاورزان، و مسافران شب‌رو همه یک‌بار ادعا کرده‌اند که او را دیده‌اند، موجودی که در تاریکی زاده می‌شود، اما از ترس انسان‌ها نیرو می‌گیرد.

از قابلیت‌هایی که برای مردآزما در این افسانه ذکر شده می‌توان به؛ پیش‌گویی و گفتن جای اشیای گمشده اشاره کرد. اما اصلی‌ترین ویژ‌گی مردآزما همانطور که از نامش برمی‌آید بر پایه سنجش شجاعت بنا شده و در واقع هر کس از مردآزما نترسد،‌ انسان شجاعی شناخته می‌شود.

دروج یا درنج؛ افسانه‌ای ترسناک از دل هرمزگان 

در ایستگاه پایانی این سفر ترسناک و افسانه‌ای بار دیگر به هرمزگان برمی‌گردیم. می‌توان گفت مردمان جنوب به دلیل هم‌نشینی دیرینه با دریا و اقلیم خاصشان و سنت شب‌نشینی، مردمانی داستان‌پردازتر از دیگر نقاط ایران بوده‌اند.  ردپای داستان‌های خیالی و سور‌ئال زیادی را می‌توان در جنوب پیدا کرد،‌ کما اینکه در داستان‌نویسان معاصر ایرانی هم نویسنده جنوبی خوب مثل احمد محمود، سیمین دانشور، منیرو روانی‌پور و محمدرضا صفدری داریم. 

افسانه دروج یا درنج هم یکی دیگر از افسانه‌های ترسناک مردم هرمزگان است. 

در سایه‌روشن افسانه‌های هرمزگان، «دروج» یا «درنج» موجودی‌ست که خواب و خیال را به کابوس بدل می‌کند، پیرزنی کوتاه‌قامت با ظاهری هولناک، موهایی بلند و ژولیده، و چشمی پر از کینه. می‌گویند او در بیابان‌های دور از دسترس زندگی می‌کند، دشمن دیرینه‌ی آدم‌های نیک‌سرشت است و از گوشت حیوانات و حتی کودکان تغذیه می‌کند.

در برخی روایت‌ها، هیبتی حیوان‌مانند دارد با سری پرمو، صورتی پوشیده از ریش، ابروهای انبوه و بینی‌ای پهن و بدترکیب. بچه‌ها را می‌دزدد، در کوه‌ها نگه می‌دارد تا وقتی بزرگ شدند، آن‌ها را برای خودش نگاه دارد.

درنج، آن دیوی خبیث و بی‌رحم، می‌تواند شکل عوض کند، با مردم دشمنی دارد و زندگی‌ آدم‌ها را به تباهی می‌کشاند. اما گاهی هم نامش فقط کنایه‌ای‌ست برای آدم‌های خواب‌آلود. مثلاً وقتی مهمان خانه‌ای بودی و یکی هنوز خواب بود، مادر خانه می‌گفت: «فلانی مثل درنج خوابیده!» — بی‌آن‌که بداند شاید درنج، همان نزدیکی‌ها پرسه می‌زند!

نام برخی از مشهورترین افسانه‌های ایرانی

تا این‌جا با پنج افسانه عمدتا ترسناک ایرانی آشنا شدیم؛ اما همان‌طور که گفتیم ایران معدن افسانه‌های بومی است که در هر شهر و روستایی که بگردید می‌توانید یک افسانه منحصربه‌فرد پیدا کنید. نکته قابل توجه اینکه ردپای افسانه‌های ایرانی را در شاهنامه بیش‌تر از هر جای دیگری پیدا می‌کنید. 

فردوسی با تسلطی چشمگیر بسیاری از افسانه‌های فارسی را وارد شاهنامه کرده و برای همیشه جاودانه کرده است. در ادامه نام معروف‌ترین افسانه‌های ایرانی را با هم مرور می‌کنیم: 

افسانه آل آل یا زائوترسان موجودی افسانه‌ای است که در باور عامه، او موجودی است که اگر زن تازه‌زا را تنها بگذارند، سراغش می‌آید و به او آزار یا آسیب می‌رساند.
شاهماران شاهماران موجودی افسانه‌ای که نیمی زن و نیمی مار است و ریشه در فرهنگ کردی دارد. 
لولو خوخوره لولوخورخوره موجودی خیالی است که بزرگ‌ترها برای ترساندن و کنترل کودکان بازیگوش، به‌ویژه هنگام غذا خوردن، از آن استفاده می‌کنند. ظاهر مشخصی ندارد و بیشتر جنبه‌ی هشدار دارد تا واقعیت.
نسناس نسناس، موجودی افسانه‌ای‌ست که نیمی انسان و نیمی پرنده تصور می‌شود — با یک چشم، یک دست، یک پا و سری شبیه پرندگان منقار دار، همچون آنوناکی‌ها. در برخی روایت‌ها، برای این موجود جنس نر و ماده نیز قائل شده‌اند. نسناس در مرز خیال و جنون، یکی از چهره‌های عجیب دنیای جن‌ها به شمار می‌رود.
ضحاک یا اژدهاک ضحاک یا اژدهاک، پادشاهی افسانه‌ای در ایران باستان است که نامش در اوستا به‌معنای «مار اهریمنی» آمده. در شاهنامه، او پسر مرداسی عرب است که پدرش را می‌کشد و به پادشاهی می‌رسد. اهریمن با فریبی آشپزگونه، او را می‌فریبد و با بوسه‌ای بر شانه‌هایش، دو مار می‌رویاند. برای آرام کردن این مارها، ضحاک مجبور می‌شود هر روز مغز دو جوان را به آن‌ها بخوراند. گرچه در ابتدا مردم از ستم جمشید به او پناه بردند، اما سلطنت ضحاک به دوره‌ای از ترس و خون‌ریزی بدل شد.

افسانه‌های ایرانی، روایت نور و تاریکی 

در دل شب‌های بلند و کوه‌های خاموش شهرهای مختلف ایران از دریا تا کویر، فسانه‌های ایرانی زاده شدند؛ روایت‌هایی از دیوان و پهلوانان، از جن و پری، که سینه‌به‌سینه تا امروز آمده‌اند و هنوز در گوش خیالمان زمزمه می‌شوند. این روایت‌ها هویت فرهنگی ما را تشکیل می‌دهند،‌ هویتی که ما امروز به نام «ایران» می‌شناسیمش و به آن افتخار می‌کنیم. 

امتیازدهی

سوالات پرتکرار

ایجاد فرصتی برای دورهمی و سرگرمی،‌ انتقال تجربه و پند و اندرز به کودکان.
نه، افسانه‌های داستان‌هایی خیالی هستند زاییده ذهن مردمان گوشه‌گوشه ایران. این داستان‌ها عمدتا برگرفته از رنج‌ها، خوشی‌ها و امیدهای مردمان کهن بوده است.
داستان‌های کهنی هستند با عناصر خیالی و اسطوره‌ای درهم آمیخته‌ شده‌اند.
جهان بدون کلمه، جهانیه که نه تاریخ داره، نه فرهنگ و نه تمدن! برای همین من تصمیم گرفتم از کل دارایی‌های جهان فقط یک چیز داشته باشم؛ کلمه! کلمه مهمترین دارایی منه و می‌دونم تا وقتی زنده‌ام روایت خواهم کرد.

مطالب مرتبط

مسجد وکیل شیراز

در دل شهر کهن شیراز، جایی که تاریخ و هنر در هم تنیده‌اند، مسجد وکیل...

سوغات قشم

جزیره قشم، سرزمین شگفتی‌ها در دل خلیج‌فارس، تنها مقصدی برای تماشای جاذبه‌های طبیعی و تاریخی...

رستوران‌های قشم

اگر اهل سفر و شکم‌گردی باشید، بدون تردید رستوران‌های قشم یکی از جذاب‌ترین بخش‌های سفر...

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها